گل زند خنده به فردایی دگر
واندر آن فردا که مرگست جلوه گر
چیست در این دنیای فانی آرزو؟!
زنده ماندن ،خوشدلی یا مرگ،بگو؟
کاش می شد نوری زند،ذره ای
بر دل شب چون تمسخر،خنده ای
نیک بودن ،دوست داشتن چون سراب
عشق را بین می زند آتش به آب
باز می بینم که نیست راهی دگر
دلخوشی تنها امید چاره گر
همه نیکی همه خوبی می روند از این جهان
لیک می ماند یکی دلخوش بدن چون سرخوشان
آسمانها را نگر چون اطلسان
دشت را از شقایق ها نشان
شب را پر می کنم باران اشک
تا نباشد روز را معنا و درک
باز می نشینم در حصار این زمان بی درنگ
باز از رویای من کم می شوی ای دل تنگ
ترجمه این حقیر از شعر
the flower that smiles today
written byShelly(1792-1822)